خلیق متواضع. (آنندراج). مردم جوش. که با خلایق بجوشد و خوشرفتاری و معاشرت کند. مقابل مردم گریز: چون به ریش آمد و به لعنت شد مردم آمیز و صلح جوی بود. سعدی
خلیق متواضع. (آنندراج). مردم جوش. که با خلایق بجوشد و خوشرفتاری و معاشرت کند. مقابل مردم گریز: چون به ریش آمد و به لعنت شد مردم آمیز و صلح جوی بود. سعدی
نوعی از حیوان آبی است که به صورت انسان می باشد سفیدپوست و بغایت نازک اندام. (غیاث اللغات). نسناس. (مهذب الاسماء). موجود افسانه ای که گویند در دریاها باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا) : ای مردم آبی شده بی یأس تو عمری دردیدۀ احرار جهان مردم دیده. انوری. نقد اشکم را به زور از مردم چشمم ربود گرد او گردم که باج از مردم آبی گرفت. آشوب. می تواند دیدۀ عاشق به امید سرشک مردم آبی کند آسودگان خاک را. هاشم (از آنندراج)
نوعی از حیوان آبی است که به صورت انسان می باشد سفیدپوست و بغایت نازک اندام. (غیاث اللغات). نسناس. (مهذب الاسماء). موجود افسانه ای که گویند در دریاها باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا) : ای مردم آبی شده بی یأس تو عمری دردیدۀ احرار جهان مردم دیده. انوری. نقد اشکم را به زور از مردم چشمم ربود گرد او گردم که باج از مردم آبی گرفت. آشوب. می تواند دیدۀ عاشق به امید سرشک مردم آبی کند آسودگان خاک را. هاشم (از آنندراج)
آدم کشی. قتل. جنایت. جلادی. کشتار. عمل مردم کش. رجوع به مردم کش شود: به مردم کشی اژدها پیکرم نه مردم کشم بلکه مردم خورم. نظامی. به هر سو بدان آهن مردکش به مردم کشی دست می کرد خوش. نظامی
آدم کشی. قتل. جنایت. جلادی. کشتار. عمل مردم کش. رجوع به مردم کش شود: به مردم کشی اژدها پیکرم نه مردم کشم بلکه مردم خورم. نظامی. به هر سو بدان آهن مردکش به مردم کشی دست می کرد خوش. نظامی